نسخه کامل و جدید رمان زن قراردادی نویسنده مهری رحمانی ژانر رمان عاشقانه
PDF نسخه کامل رمان زن قراردادی
نویسنده مهری رحمانی
ژانر رمان: عاشقانه
تعداد صفحات: 259
دانلود آسان رمان با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری
خلاصه رمان:
او عاشق شبها بود؛ زمانی که همهچیز در سکوت فرو میرفت و میتوانست آزادانه رویاهایش را در ماهی که از پنجره میتابید غرق کند. اما یک تماس تلفنی همهچیز را به هم ریخت: صدایی که ادعا میکرد به دنبال “فوقالعاده” است، در حالی که دروغش از بغض و حسرت پسزده در صدایش موج میزد. این گفتوگو او را با این حقیقت تلخ مواجه کرد که زندگی بیشتر شبیه انتظاری بیپایان برای لحظهای است که هرگز نمیرسد …
قسمتی از رمان زن قراردادی
مادر از تفکر درباره شکل گیری شخصیت انسانها به جایی نرسید مسئله پیچیده تر از آن بود که بتوان به این سادگیها به نتیجه رسید تعدد عوامل آشکار و غیر قابل دسترس عوامل پنهان کار نتیجه گیری را دشوار کرده بود تنها حرفی که مادر میتوانست با اطمینان بگوید این بود که مش ممد شخصیتی زیبا و دوست داشتنی و اهل زندگی ناب است و میشود در کنار او به حقایق زیبایی رسید. شب وقتی نگین با خود تنها شد بیاختیار ذهنش به دنیای درون ایلیا و مادرش لغزید به گمانش چیزی در آن میان مستور بود. چرا آنها تصمیم گرفته بودند فقط زندگی کنند. مادر برای چه مرخصی گرفته بود؟ چرا تنها خانه خود را اجاره داده بودند؟ مگر ایلیا کاری نداشت که میتوانست اینطور آزادانه تصمیم بگیرد و راهی سفر زندگی شود؟ هر چه حساب میکرد جور
در نمیآمد. حتما رازی میان آنها بود که عامل چنین تصمیمی شده بود ولی هر چه بود کاری کارستان بود و جذابیت خاص خودش را داشت. نگین آدمهای زیادی را میشناخت که به علت ناراحتی ریه و حساسیت به آلودگی هوا توسط پزشک معالج خود هشدار گرفته بودند که باید هر چه زودتر شهر را ترک کنند و به یکی از شهرهای خوش آب و هوا نقل مکان نمایند. اما آنها بیتوجه به این هشدار مرگ هنوز به زندگی روزمره خود ادامه میدادند و انگار بدون اضطراب منتظر مردن بودند. تصمیم ایلیا و مادرش در برابر این افراد حرکتی شگرف مینمود رها کردن همه چیز و شتافتن به سوی زندگی چیزی که کمتر کسی به آن فکر میکند. به ذهن زخمی خود برگشت ذهنی که مرهم نازکی روی زخمهایش را پوشانده بود. اما در این چند ماه گذشته کمتر شبی
چنین احساس مطبوعی داشت. احساس قدرت میکرد و حس غریبی همه وجودش را پر کرده بود. انگار دریچه تازهای به شبهای در خود خزیدهاش نور میریخت برای خودش هم غریب بود مثل اینکه بیگانهای ناشناس و مطبوع در او راه میرود. پدر گفته بود دیر میاید مش ممد چند بار سراغ او را گرفته بود تا با مهمانهایش به خانه نگین بروند ولی او هنوز نیامده بود و مش ممد آخرین بار گفته بود باشد برای فردا امشب دیگر دیر شده و ایلیا خسته است. مادر در رختخوابش آرام گرفته بود ایلیا دیگر تب نداشت و نسبت به شب گذشته حالش خیلی بهتر بود. -ایلیا داروها تو خوردی؟ -بله مادر مثل پسرای خوب همه شونو خوردم راستی آش خوشمزهای بود نه؟ -چرا خیلی لذیذ بود من تا حالا چنین اشی نخورده بودم. -به این اش میگن آش برگه، علاوه بر …
تعداد مشاهده: 19 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 259
حجم فایل:5,010 کیلوبایت